قوله تعالى: أ و لا یعْلمون أن الله یعْلم ما یسرون و ما یعْلنون کلام خداوندیست معبود موحدان، پاسخ کننده خوانندگان، عالم بحال بندگان، داننده آشکار و نهان، باز خواننده بر گشتگان. یکى را بعبارت صریح باز خواند و پروردگارى خود بروى عرضه کند گوید و أنیبوا إلى‏ ربکمْ، یکى را باشارت عزیز خود بخواند و روى دل وى از اغیار بخود گرداند، و خداوندى و پادشاهى خود بروى عرضه کند و گوید: أ و لا یعْلمون أن الله یعْلم ما یسرون و ما یعْلنون عارفان را اشارتى کفایت باشد، چون رب العالمین گفت من سرها دانم و بر نهانیها مطلعم ایشان سر خویش از غبار اغیار بیفشاندند هیچ پراکندگى در دل خود راه ندادند، و چون گفت من آشکارا دانم، ایشان در معاملت ظاهر با خلق خداى صدق بجاى آوردند، از اینجاست که اهل اشارت گفته‏اند: یعْلم ما یسرون امر بالمراقبة بین العبد و بین الحق و ما یعْلنون امر بالصدق فى المعاملة و المحاسبة مع الخلق. و در بعضى کتب خدا است ان لم تعلموا این اراکم فالخلل فى ایمانکم، و ان علمتم انى أراکم فلم جعلتمونى اهون الناظرین الیکم؟ و نظیر این آیت آنست که رب العزة گفت: یعْلم خائنة الْأعْین و ما تخْفی الصدور الله نگریستن چشمها بخیانت میداند، و آنچه در دلها پنهان دارند میداند، و خیانت چشم نگرندگان بتفاوت است از آنک روندگان بتفاوت‏اند. خیانت چشم متعبدان آنست که در شب تاریک چون وقت مناجات حق باشد در خواب شوند تا انس خلوت بریشان فوت شود.


به داود پیغامبر وحى آمد که یا داود کذب من ادعى محبتى اذا جنه اللیل نام عنى، أ لیس کل حبیب یحب خلوة حبیبه؟. و خلیل را باین خصلت بستود گفت: فلما جن علیْه اللیْل چون شب درآمدى خواب از چشم وى برمیدى، و همه نظر وى بآثار صنع ما بودى و تسلى بدان یافتى، و بر مومنان ثنا کرد و بشب خاستن ایشان بپسندید و گفت: تتجافى‏ جنوبهمْ عن الْمضاجع بیدارانند و شبخیزان، جهانیان در خواب شوند و ایشان با ما راز کنند و اندوه و شادى خویش بگویند. بدهیم ایشان را هر چه خواهند، و ایمن گردانیم ایشان را از هر چه ترسند. و خیانت چشم عارفان آنست که در غم نایافت وصل دوست اشک خونین نریزند. مردى دعوى دوستى مخلوقى کرد و ایشان را مفارقتى بیفتاد و آن ساعة که از یکدیگر مى‏برگشتند. یک چشم این عاشق آب ریخت، و آن چشم دیگر نریخت، هشتاد و چهار سال بر هم نهاد آن یک چشم و برنگرفت. گفت چشمى که بر فراق دوست نگرید عقوبت آن کم ازین نشاید و فى معناه انشدوا:


بکت عینى غداة البین دمعا


و اخرى بالبکا بخلت علینا

فعاقبت التى بخلت بدمع


بان غمضتها یوم التقینا

یک چشم من از فراق یارم بگریست


و آن چشم دگر بخیل گشت و نگریست‏

چون روز وصال شد جزایش کردم


کارى نگرستى و نباید نگریست

گفته‏اند در فراق دوست چندان گریستن باید که و همت چنان افتد که دوست با اشک آمیخته است و با قطرات اشک در کنارت خواهد افتاد.


تا با دل من گرفتى اى جان تو قرار


من دیده خویش کرده‏ام لولو بار

باشد که بصحبت سر شکم یک بار


از راه دو دیده‏ام در آیى بکنار

و خیانت چشم صدیقان آنست که در کل کون چیزى در چشم ایشان نیکو آید تا بدان نگرند. هر که دوستى حق او را حقیقت بود چشمش از دیگران دوخته شود، ازینجا گفت محمد «حبک الشی‏ء یعمى و یصم» و لقد قالوا:


یا قرة العین سل عینى هل اکتحلت


بمنظر حسن مذ غبت عن عینى

و منْهمْ أمیون صفت امیت درین آیت بیگانه را ذم است و نشان نقصان‏ وى، و در آن آیت که گفت «الذین یتبعون الرسول النبی الْأمی» مصطفى راع مدح است و نشان کمال وى، اشارت است که با هام نامى هام سانى نبود، و اتفاق اسامى اقتضاء اتفاق معانى نکند. و مذهب اهل سنة در اثبات صفات حق جل جلاله برین قاعده بنا نهادند که از موافقت نام با نام موافقت معانى نیاید. الله را صفت و نعت بسزاى خدایى است و خلق از آن دور، و مخلوق را بصفت مخلوقى است و الله از آن پاک، نبینى؟ که الله را عزیز نام است، و یوسف را عزیز خواند؟ عزت الله بر سزاى خویش و عزت مخلوق بر سزاى خویش، و باتفاق مسلمانان و با قرار بیشتر کافران الله موجود است و خلق موجود اما خلق موجود است بایجاد الله، و الله موجود است بقیام خویش و بهستى و بقاء خویش. و باتفاق مسلمانان الله زنده است، و زنده در آفریده فراوانست، اما آفریده بنفس و غذا باندازه و هنگام زنده است، و الله بحیاة و بقاء خویش باولیت و آخریت خویش، بى کى و بى چند و بى چون، و همه خصمان اهل سنت میگویند الله صانع است و مخلوق صانع است، اما مخلوق صانع است بحلیت و آلت و کوشش و اندازه، و الله صانع است بقدرت و حکمت، هر چه خواهد چنانک خواهد هر گه که خواهد. و نظائر این در قرآن فراوانست و بر جمله الله داند که خود چون است چنانک خود گفت چنانست، و بنده دانستن چونى وى را ناتوانست، آنچه الله خود را گفت قبول آن از بن دندانست، و تصدیق آن از میان جانست، و ز هام نامى هام سانى پنداشتن راه بى راهان است و عین طغیانست. و امید داشتن که الله را بتوهم و جست و جوى دریابم محال است، و آنچه ازین حاصل آید و بال است سلامت دین در پیغام پذیرفتن است و رساننده بپسندیدن و گردن نهادن، و جست و جوى بگذاشتن.


هر که این اعتقاد گرفت و بر طریق راست رفت سرانجام کار وى آنست که رب العزة گفت و الذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک أصْحاب الْجنة همْ فیها خالدون و گفته‏اند که و الذین آمنوا اشارتست بدرخت ایمان و نشاندن آن در دل مومنان، و عملوا الصالحات اشارتست بشاخه‏هاى آن درخت و پروردن و بالیدن آن، أولئک أصْحاب الْجنة اشارتست ببار آن درخت و رسیدن میوه آن.


این آن درخت است که رب العالمین گفت و جاى دیگر از آن خبر داد که أصْلها ثابت و فرْعها فی السماء توْتی أکلها کل حین بإذْن ربها ثمره این درخت نه چون ثمره دیگر درختان است که از سال تا بسال یک بار میوه آرد، بلکه این درخت هر ساعتى بلکه هر لحظه نو میوه آرد، هر یکى برنگى دیگر و بطعمى دیگر و بویى دیگر. حلاوت عابدان از بار این درخت است، سور دل مریدان از بار این درخت است، صفاء وقت عارفان از بار این درخت است. امروز در سراى خدمت بر بساط طاعت ایشانراست بهشت عرفان لا مصروفة عنهم و لا محجوبة، و فردا در سراى وصلت بر بساط ولایت ایشانراست بهشت رضوان لا مقْطوعة و لا ممْنوعة و فرش مرْفوعة.


و إذْ أخذْنا میثاق بنی إسْرائیل آن عهد و پیمان که با بنى اسرائیل رفت و در تحصیل این خصال پسندیده و تعظیم شرائط درین معظم آن در آیت مذکور است.


در شرع ما همان عهد است و با مومنان این امت همان پیمان، و حاصل آن دو کلمه است: التعظیم لامر الله و الشفقة على خلق الله فرمان خداى را تعظیم نهادن، و بر خلق خداى شفقت بردن، وانگه در آن تعظیم صدق بجاى آوردن، و درین شفقت رفق کردن. و حقیقت عبودیت همین است. چنانک گفته‏اند حقیقة العبودیة الصدق مع الحق و الرفق مع الخلق مصطفى ع دانست که این صدق و آن رفق کارى عظیم است و بارى گران، و آدمى در تحصیل آن نکوشد و رغبت ننماید مگر که در آن ثواب بیند و بفلاح و نجات رسد، لا جرم بتفصیل ثواب آن یک یک باز گفت و مومنان را بآن ترغیب داد، و ذلک فیما


روى سعید بن المسیب عن عبد الرحمن بن سمرة قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: لقد رأیت اللیلة عجبا، رأیت رجلا من امتى اتاه ملک الموت لیقبض روحه فجاءه بره بوالدیه فدرأه عنه، و رأیت رجلا من امتى قد استوحشه الشیاطین فجاءه ذکر الله عز و جل فخلصه من بینهم، و رأیت رجلا من امتى قد بسط علیه عذاب القبر فجاءه وضوئه فاستنقذه منه و رایت رجلا من امتى قد أخذته الملائکة العذاب فجاءه صلوته فاستنقذته من ایدیهم، و رأیت رجلا من امتى یلهث عطشا کلما أتى حوضا منع، فجاءه صیام شهر رمضان فاخذ بیده فسقاه و ارواه، و رأیت رجلا من امتى و النبیون قعود حلقا حلقا، کلما اتى حلقة طرد منها، فجاءه اغتساله من الجنابة فاخذ بیده فاقعده الى جانبى، و رأیت رجلا من امتى من بین یدیه ظلمة و عن یمینه ظلمة و عن شماله ظلمة و من فوقه ظلمة و من تحته ظلمة، فهو متحیر فى الظلمات، فجاءته حجته و عمرته فاستخرجتاه من الظلمة و ادخلتاه فى النور، و رأیت رجلا من امتى یکلم المومنین و لا یکلمه المومنون، فجاءته صلة الرحم. فقال یا معشر المومنین ان هذا وصول لرحمى فکلمه المومنون، و صافحوه و کان معهم، و رأیت رجلا من امتى یتقى وهج النار و شررها بیده و وجهه، فجاءته صدقته فصارت ظلا على رأسه و سترا على وجهه، و رأیت رجلا من امتى قد اخذته الزبانیة فجاءه امره بالمعروف و نهیه عن المنکر، فاستخرجاه و سلماه الى ملائکة الرحمن فکان معهم، و رأیت رجلا من امتى جاثیا على رکبتیه بینه و بین الله حجاب، فجاء، حسن خلقه فاخذه بیده فادخله على الله عز و جل، و رأیت رجلا من امتى قد هوت صحیفته تلقاء شماله فجاءه خوفه من الله فأخذه صحیفته فجعلها فى یمینه، و رأیت رجلا قائما على شفیر جهنم فجاء وجله من الله فاستنقذه من ذلک، و رأیت رجلا من امتى قد یهوى فى النار، فجاءه بکاءه و دموعه فاستخرجاه من النار و مضى على الصراط، و رأیت رجلا من امتى قد خفت میزانه، فجاءه افراخه یعنى اولاد الصغار فثقلوا میزانه، و رأیت رجلا من امتى قائما على الصراط یرتعد کما ترتعد السعفة فى یوم ریح عاصف فجاءه حسن ظنه بالله فسکنت روعته و جاوز على الصراط، و رأیت رجلا من امتى على الصراط یرجف احیانا و یجثوا احیانا، فجاءته صلوته على فاقامته على قدمیه و مضى على الصراط، و رأیت رجلا من امتى انتهى الى ابواب الجنة و قد غلقت کلها دونه، فجاءته شهادته ان لا اله الا الله ففتحت له ابواب الجنة، فدخل.»


رواه ابو عبد البر و ابو موسى فى کتاب الترغیب و ابن الجوزى فى الوفاء